توضیحات
صبح زنگ در را زدند. پلیسی قرمز رنگ، شبیه گوشت دنده، از من میخواست که همراهش به کلانتری بروم «برای موضوعی که به من مربوط میشد» هیچ توضیح دیگری دریافت نکردم. در حال لباس پوشیدن، حتی تلاش هم نکردم دلیل آن احضار را بفهمم،از بس که روشن بود. دلیل با مشتهای بسته در اتاق مجاور خوابیده بود.
درباره رمان ماهیها نگاهم میکنند
ژان پل دوبوآ در رمان ماهیها نگاهم میکنند روزمرگیهای روزنامهنگاری ورزشی را روایت میکند که زندگیاش به ناگاه با ورود پدری الکلی به هم میخورد. پدر که پس از مرگ مادر ناپدید شده بود، حالا پس از سالها پا به زندگی پسرش گذاشته است. این داستان شرح طنزآمیز و منتقدانهی زندگی مدرن شهری، شکاف میان نسلها و مکانیکی شدن روابط میان انسانهاست. این رمان را اصغر نوری از زبان اصلی (فرانسوی) به فارسی برگردانده است.
در بخشی از این کتاب
در این کتاب میخوانیم:
بعد از شام تا اقیانوس پیاده رفتم. آب چنان آرام بود که ستارهها میآمدند بر سطحش شنا میکردند. روی پاهاشان شناور میشدند، مثل عنکبوتها. حتی یک نسیم هم در کار نبود. سیگاری از پاکتم درآوردم و لحظهای بین انگشتهام نگهاش داشتم. کاغذش مثل پوست یک بچه نرم بود. پر شدم از بوی توتون، مخلوط بوی چرم و عسل، سیگار را گذاشتم بین لبهام و کبریتی زدم که سیاهی و عرقِ روی صورتم را روشن کرد. دود وارد دهانم شد و تا ریههام پایین رفت. چرخیدنش را حس میکردم، مثل چرخدندههای ماشینی که حسابی روغنکاری شده بود. این دود را هیچوقت بیرون ندادم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.